تم تولد اسب تک شاخ

بنظر شما اسب های تک شاخ واقعی هستن؟ تم تولد اسب تک شاخ از همین افسانه یا واقعیت ایده پردازی و طراحی شده است و بعد از ورود به بازار با استقبال زیادی مواجه شد.

میتونید اینجا کلیک کنید و همین حالا تمام محصولات تم تولد اسب تک شاخ را ببینید.

و یا اینجا کلیک کنید و تمام محصولات کارخانه تم تولد نامبروان را یکجا ببینید.

نویسنده خلاق کارخانه تم تولد نامبروان میخواد یه داستان جدید از این موجودات افسانه ای براتون تعریف کنه و خوندنش خالی از لطف نیست .

معجزه

در زمانهای قدیم ،نزدیک یک کوه آتشفشان دهکده ی آرام و کوچکی بود که مردم در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند.

این کوه هرچند وقت یکبار فوران میکرد و گدازه ها مثل سیل تمام اطراف را میپوشاند و تا کیلومتر ها هیچ دهکده و حتی جنگلی نبود ، بجز دهکده داستان ما که تنها جای باقیمانده ی این اطراف بود.

مردم روحشان از این اتفاقات باخبر نبود و غافل از بیرون دهکده ،خود را سرگرم کار و تفریح کرده بودند و لبریز نعمت از زندگی لذت میبردند .

یکی از همان روزها جوانی بنام سام از راه دور به این دهکده آمد و از دیدن آن همه زیبایی در چنین جایی متعجب شد و از مردم درباره علت آن پرس و جو کرد ولی از چیزی که شنید شکه شد .

مردم چیزی درباره نابودی دیگر دهکده ها نمی دانستند و سام برای آنها از تمام اتفاقات و چیزهایی که به چشم خود دیده بود گفت و مردم با شنیدن حرفهای پسر خیلی ترسیدند.

عده ای برای گشت زدن به بیرون دهکده رفتن، تا ببینند حرفهای پسر چقدر حقیقت دارد.وقتی برگشتند رنگشان پریده بود و همان کافی بود تا همه مطمئن شوند حرفهای پسر کاملا درست است.

بین مردم همهمه ای بپا شد و هرکسی چیزی میگفت ،افکار مردم بهم ریخته بود و همه میترسیدن سرنوشتشان مثل دیگر دهکده ها شود.

اعتماد قلبی

در همین حین دختر جوانی از تپه ی کنار دهکده پایین آمد و دلیل نگرانی آنها را پرسید، بعد از فهمیدن ماجرا با لحن ملایمی گفت : نگران نباشید و به خانهایتان برگردید ،من بشما قول میدهم برای شما و این دهکده هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.

مردم با شنیدن حرفهای دختر بدلیل اعتمادی که به او داشتند ،خیالشان راحت شد و مطمئن شدند همین طور که تا الان اتفاق بدی نیفته از این به بعد هم نخواهد افتاد و هرکدام به سراغ کار خود رفتند. وقتی که دختر جوان از آنجا رفت ، سام پرسید : چطور به این دختر انقدر اعتماد دارید؟

بزرگ دهکده گفت :اسمش مهتاب است و او سالهاست که با پدر و مادر پیرش بالای دهکده زندگی میکند .خیلی آرام و مهربان است و هرجا برای کسی مشکلی پیش می آید یا به کمک نیاز داشته باشد، این دختر مثل فرشته نجات به کمک می آید و همه جا همراه خود برکت می آورد. مردم او را دوست دارند و به او اعتماد زیادی دارند.

سام به بالای تپه رفت تا با دختر حرف بزند . وقتی به آنجا رسید مهتاب را دید که در باغچه نزدیک کلبه مشغول جمع کردن گوجه فرنگی بود. مهتاب بدون اینکه برگردد و سام را ببیند گفت: سوالت را بپرس.

پسر با تعجب گفت :چطور متوجه من شدی و فهمیدی از تو سوال دارم؟ دختر گفت:همان موقع که تو را در دهکده دیدم فهمیدم سولات زیادی داری و به اینجا می آیی. سام از او پرسید که از کجا مطمئن است اتفاقی برای مردم نمی افتد؟ و دلیل اینکه تا به حال آتشفشان این دهکده را نابود نکرده است را میداند ؟

مهتاب هم گفت من فقط احساس میکنم و میدانم احساسم هرگز بمن دروغ نمی گوید. حالا از اینجا برو ،من کلی کار دارم. سام هنوز توجیح نشده بود و فهمیده بود که مهتاب چیزی را از او پنهان میکند ،پس از کلبه دور شد و پشت درختی پنهان شد تا دختر را زیر نظر بگیرد.

اسب تک شاخ

مدت زیادی گذشت و سام زیر درخت خوابش برد . نیمه های شب با درخشش نور عجیبی بیدار شد، خوب که دقت کرد اسب سفیدی را دید که روی سرش یک شاخ زیبا و درخشان دارد ، محو تماشا شده بود و چیزی که میدید را باور نمیکرد .

مدتی که گذشت نور شدیدی تابید و اسب تک شاخ تبدیل به دختر زیبا و جوانی شد ، بله دختر همان مهتاب بود. سام جلو رفت و گفت من همه چیز را دیدم و از تو میخواهم تا بمن ماجرا را توضیح دهی.

با هم رفتند و کنار کلبه نشستند . سام محو زیبایی مهتاب شده بود که با صدای زیبای او به خودش آمد. مهتاب ماجرا را اینطور تعریف کرد …!

از زمان های گذشته شکارچیان به دنبال اسب های تک شاخ بودن و بسیاری از اجداد من بدست آنها کشته شدند . تعدادی از ما فرار کردیم و به این دهکده پناه آوردیم و در خانه پدر همین پیرزن داخل کلبه که همه فکر میکنن مادر من است، پنهان شدیم.

آن مرد که او را پدربزرگ صدا میزدم ،کمک کرد تا درون غاری نزدیک دهکده و زیر همین کوه آتشفشان که فعال است پنهان شویم و کسی هم جرات نزدیک شدن به آنجا را نداشت برای همین هیچکدام از دیگر اهالی این موضوع را نمیدانند و تو هم نباید حرفی بزنی.

من با دختر پیرمرد دوست شدم و همبازی هم بودیم ولی چون او انسان بود با گذشت زمان پیر شد و من به عنوان دخترش اینجا ماندم تا مراقب او باشم. در جواب سوالت که پرسیدی چطور گزندی به دهکده نرسیده باید بدانی من و خانواده ام برای قدر دانی با جادوی خودمان این دهکده را ایمن کردیم و برای همین هم آتشفشان نمی تواند هیچ آسیبی به اینجا بزند.

سام پس از شنیدن داستان مهتاب شگفت زده شده بود و اگر با چشم خودش نمیدید باور نمیکرد .تصمیم گرفت همان جا بماند و هرگز از این ماجرا هم با هیچکس حرفی نزد .

طراحی تم تولد اسب تک شاخ

طراح خارق العاده تیم نامبروان ، تم تولد اسب تک شاخ رو بر اساس افسانه های اسب تک شاخ جادویی ، به زیباترین شکل ممکن طراحی کرده و حالا کارخانه تم تولد نامبروان محصولات منحصر بفرد و زیبایی رو با طرح تم تولد اسب تک شاخ طراحی و تولید کرده و بصورت عمده تم تولدی به فروش میرساند.

همین حالا میتوانید با نمایندگان فروش ما برای اخذ نمایندگی فروش عمده تم تولد اسب تک شاخ و بیش از 85 تم تولد دیگر با شماره 09126006057 تماس بگیرید.

تم تولد اسب تک شاخ .تم تولد اسب تک شاخ.تم تولد اسب تک شاخ.تم تولد اسب تک شاخ.تم تولد اسب تک شاخ.تم تولد اسب تک شاخ.تم تولد اسب تک شاخ.

برای کسب اطلاعات بیشتر درباره بقیه تم های تولد ، وسایل جشن ، انواع کسب و کار های تولدی مقاله های زیر را مطالعه کنید.